“از بچه یاد بگیر” این جملهی آشنا از آن جملههایی است که امروزه در دنیای بازاریابی هم وارد شده است. اصلاً تا چند وقت پیش کمتر کسی به این موضوع فکر میکرد که کودکان میتوانند الهامبخش ما در راههای بازاریابی باشند و خب به تازگی تحقیقات نشان داده است این انسانهای کوچک و بانمک که برای بزرگ شدن وابسته به پدر و مادرشان هستند در رفتارهای خود طوری عمل میکنند که تک تکشان میتواند درسی برای بازاریابی باشد. حالا اینکه چه رفتاری، چه درسی در بازاریابی به ما میدهد، مطالبی هستند که در ادامهی این مقاله از رایان پی میخواهیم به آنها بپردازیم؛ پس با ما همراه باشید تا با هم از رفتار بچهها یاد بگیریم.
آنچه در این مقاله میخوانید
۱. عطش کنجکاوی داشته باشید
کنجکاوی از آن دسته نعمتهایی است که در درون ما از بدو تولد وجود دارد. اما حیف که به مروز زمان و با بزرگتر شدن این نعمت کمرنگ میشود. حتماً دیدهاید که بچهها یک دفعه چشمهایشان درشت میشود و نگاهشان به سمت یک چیزی حرکت میکند. با ولع عجیبی مثلاً آن وسیله یا شی تازه را لمس میکنند یا به سمت دهانشان میبرند و در کل با ور رفتن و زیر و رو کردن آن شی به دنبال کنجکاوی خود میروند. بچههای بزرگتر حتی اسباببازیهای خود را از هم باز میکنند تا مبهوت و کنجکاو داخل آن را ببینند.
با این خصلت شما هم همیشه در برنامهها و استراتژیها خود کارهای جدیدی انجام بدهید. نه اینکه حتماً به سمت انجام کار متفاوت بروید؛ بلکه کارتان را متفاوت انجام بدهید. در این درس شما نیاز دارید سطح یادگیری خود را بالا ببرید و باید بدانید که پایهی یادگیری، جستوجو و کنجکاوی است؛ پس مثل بچهها همیشه عطش کنجکاوی را داشته باشید تا در نتیجه به سمت یادگیری بروید.
۲. از محتوای متنوع اما ساده و قابل فهم استفاده کنید
بگذارید این مطلب را با ارائهی یک آمار شروع کنیم، کودک به ازای هر سالی که بزرگ میشود، برای هر فعالیت و کار خود به طور متوسط ۳ تا ۵ دقیقه بیشتر هم توجه میکند. بچهها همیشه به دنبال لذت بیشتر و سریعتر هستند. آنها مدام مکانها و چیزهایی را برای جستوجو پیدا میکنند و مرتب در حال کاوش و نگاه کردن چیزی به سمت چیز دیگری میروند.
همین مورد به شما به عنوان صاحب یک کسبوکار یاد میدهد که مشتری به دنبال محتواهای مختلف اما کوتاه و ساده است. اصلاً در دنیای امروزی مخاطب آنقدر وقت نمیگذارد که بخواهد مثلاً ویدئوی طولانی تبلیغات شما را نگاه کند. مخاطب امروزی را باید خیلی سریع پای محتواهای مختلف و متنوع خود بکشاید و در همان لحظهی اول به سراغ ارائهی اصل مطلب بروید. در کل ساخت و تولید محتوای مفهومی به طوری که مخاطب را منتظر نگهدارد در بازاریابی امروزی کمتر جواب میدهد.
۳. سوالات خود را بپرسید
بچهها گاهی اوقات آنقدر سوال میپرسند که دیگران را کلافه و گیج میکنند. از یک سوال به سراغ سوال بعدی میروند و آنقدری سماجت میکنند که به جواب برسند. البته جهان کودکان طوری است که با هر سوالی که از دیگری میپرسند با جواب همان سوال پر میشود، هر چند که بچهها در زمینهی سوال پرسیدن کاوشگران قهاری هستند. چرا، چطوری، کجا، کِی و … را مدام به زبان میآورند. خب کودک هیچوقت به این فکر نمیکند که دیگران ندانستن او را قضاوت میکنند. مگر نه؟
پس یادتان باشد سوالات خود را در زمینههای مختلف کارتان حتماً بپرسید و به دنبال جواب آنها بروید. شما اگر دست از درخواست بردارید، بازاریابیتان هم خوب پیش نخواهد رفت. یک استراتژی مهم در بازاریابی این است که برنامهها و پروژههایتان را زیر سوال ببرید، از مشتری و همتایان خود بپرسید تا بیگدار به آب نزنید.
۴. پشت برند خود داستانی بسازید
به طور کلی همهی کودکان به احساسات و عواطف، بیشتر از منطق و حقایق توجه دارند و از این جهت در مورد چیزهای مختلف به سمت داستانسرایی میروند و به دنبال آن داستانهای عجیب و غریب یا با نمکی را هم تعریف میکنند.
در بازاریابی این مورد بسیار کاربرد دارد که وقت بگذارید و برای برند و محصول خود داستانی بسازید. میپرسید چرا؟
راستش گاهی اوقات مشتری به داستان پشت برند بیشتر توجه دارد. شاید نزدیک به این ضربالمثل است که آدمها یک جاهایی عقلشان به چشمشان است. اینکه چهچیزی را میخرد در درجهی دوم قرار دارد اما اینکه از کدام برند میخرد و افرادی که از آن برند استفاده میکنند چه کسانی هستند یا تبلیغات برند به چه صورت و با چه سناریوئی و افراد مشهوری ارائه میشود، برای مخاطب جذابتر است؛ پس باید این زمینه را با داستان و سناریوئی قوی به رخ بکشید که مثلاً مشتری از خود نپرسد چه چیزی از این برند بخرم در واقع بپرسد چرا از این برند خرید کنم؟
۵. به نشانه های غیرکلامی توجه کنید
بچهها در خواندن حالات چهره بسیار باهوش هستند. در بیشتر اوقات اصلاً نیازی نیست چیزی به کودک بگویید. آنها با یک حرکت چشم، یک اخم، یک ظاهر آشفته و در کل کوچکترین نشانهی غیرکلامی از طرف شما، دستشان میآید که چه خبر است و باید چه واکنشی داشته باشند. مگر اینکه با یک کودک تخس سروکار داشته باشید. ولی در کل خیلی وقتها لازم نیست با آنها حتماً حرف بزنید، حالات صورت و حرکت بدن شما کافیست. البته حواستان باشد زیادهروی نکنید.
ولی از این مورد میشود گفت که باید به زبان غیرکلامی مشتری خود توجه کنید. گاهی اوقات حرف مشتری شما با نشانههای بدون کلام او یکی نیست و نکته اینجاست که این نشانهها به واقعیت نزدیکتر است. به همین دلیل است که بعضی از سازمانها از روانشناسی مشتری به عنوان یکی از بخشهای مهم استراتژیهای بازاریابی خود بهره میبرند.
۶. شادی مخاطب را جدی بگیرید
بیشتر کودکان به هر لطیفهی با نمک و بی نمکی میخندند. یعنی کافی است کمی سعی کنید تا آنها را بخندانید و میبینید که از خنده ریسه رفتهاند. تازه با این کار زودتر هم جذب شما میشوند.
همین خصلت میتواند برای جذب مشتری در بازاریابی شما کمککننده باشد. اصلاً خیلیها فکر میکنند در فروش و بازاریابی باید خیلی جدی و رسمی باشند، اما شما بگویید، چه کسی از فضا و لحن شاد بدش میاید؟ این مورد را میتوانید در تولید محتوای خود در شبکههای اجتماعی به کار بگیرید و با اضافه کردن چاشنی طنز مشتری بیشتری را به سمت محصول و خدمات خود ترغیب کنید.
7. مشتری همیشه به دنبال موارد آشناست
راستش بچهها همیشه به دنبال این هستند که خوراکی یا اسباب بازیای که میخرند دقیقا مثل همان قبلی باشد. یعنی اگر حس کنند شکل و ظاهرش خیلی شبیه قبلی نیست، به احتمال زیاد خرید جدید را پس بزنند و شروع به نق زدن و گریه بکنند. در رفتار و خرید افراد بزرگسال هم همین مورد تکرار میشود. یعنی اگر مشتری به سراغ برندی برود و تغییرات اساسیای در آن ببیند احتمالاً آن را پس بزند و کمتر جذب بشود. با این اوصاف میشود گفت در برند خود تا مجبور نشدهاید دست به تغییرات اساسی نزنید که بازاریابی شما به خطر میافتد.
لب کلام این است که هر رفتاری در کودک برای خود ماجرایی دارد و میتواند برای شما در مسیر بازاریابی درسی بدهد. ما در این مقاله به موارد مهم آن اشاره کردیم. به نظر شما چه درسهای دیگری میشود از کودکان در مورد بازاریابی یاد گرفت؟