به نظر شما عملکرد یک مدیر دیکتاتور و یک مدیر کاریزماتیک به چه صورت است؟ اصلاً کدام یک از این مدیران در فعالیت کاری خود موفق هستند؟ شک نکنید که جواب این سؤالها میتواند راهگشای افرادی باشد که میخواهند در مدیریت سازمان یا کسبوکار خود آیندهنگر باشند و بهترین روش یا روشها را انتخاب کنند. خب چه معلوم شاید شمایی که به سراغ این مطلب آمدهاید هم به دنبال جواب این سؤالها هستید. اگر این طور باشد، باید در درجهی اول ویژگیهای هر کدام از این مدیران را بدانید و بعد با هم مقایسه کنید. به این شکل به سمت اقدامات کارآمد و در نتیجه تأثیر مثبت بر روی کارکنان و بازدهی بهتر در کار خواهید رفت. احتمالاً میپرسید از کجا این اطلاعات را بدانم؟ در ادامهی این مطلب از سایت رایان پی با ما همراه باشید که میخواهیم به ویژگیها و بررسی عملکرد مدیران دیکتاتور و کاریزماتیک بپردازیم.
آنچه در این مقاله میخوانید
بعضی از مدیران با تصور اینکه دارند اقتدار خود را به کارکنان و افراد شرکت یا سازمان نشان میدهند ناخوداگاه به سمت دیکتاتوری میروند. خب بروز و نمایش اقتدار و قدرت اگر از حد خودش بیشتر بشود در واقع جلد استبداد به خود میگیرد. شاید شما بگویید که هیچ مدیری دوست ندارد به این صورت رفتار کند، اما بعضی وقتها مدیران به خیال اینکه جنم و تسلط خود را به نمایش بگذارند، مرزها را میگذرند و از بالا و با تکبر به نیروها نگاه میکنند، بدون اینکه به عواقبش فکر کنند. با این اوصاف بیایید ببینیم این رد کردن مرزها به چه شکلی است.
یک مدیر دیکتاتور رأی اول و آخر، رأی خودش است. به واسطهی اینکه در رأس فعالیت کاری قرار دارد، خودش را باهوشتر میداند و نیاز به مشورت و تشکیل جلسه برای نظرخواهی و گرفتن پیشنهادات را از برنامههای خود حذف میکند. از طرفی بقیه هم بدون اجازهی مدیر نمیتوانند کاری را پیش ببرند، وگرنه توبیخ و جریمه میشوند.
در این حالت به طور کلی مدیر انتظار دارد بقیه مطیع باشند و فقط نظرها و برنامههای او را به بهترین شکل پیش ببرند؛ البته این مدیران ممکن است به ظاهر و گفتار خود بسیار توجه کنند، یعنی اینطور نیست که با بیادبی حرف بزنند. اما مشکل اصلی این است که مدیر دیکتاتور زمانی که برنامهها با شکست رو به رو میشود، یقهی خودش را عقب میکشد و کاسه و کوزهها را روی سر معاون و کارکنان و در کل اجرا کنندگان میشکند. اگر هم برنامه به موفقیت برسد که دفعهی بعدی با اعتماد به نفس کاذبی به خود رای بودن ادامه میدهد.
با توجه به ویژگیهای مدیر دیکتاتور که در کل رفتاری کنترلگر دارد که حتی تا یک جایی میتواند این رفتار جواب بدهد، اما مطمئن باشید در بلند مدت یک فرسودگی و خستگی آزاردهندهای به همهی کارکنان و نیروها وارد میشود؛ چراکه رفتار مدیر انرژی وحشت را به وجود میآورد. در نهایت خلاقیت و استعداد نیروهای خوب سرکوب میشود و جای آن را ترس و ضعف میگیرد. البته احتمال استعفای نیروهای خوب هم بالا میرود. اگر مدیر در رفتار خود تعادلی ایجاد نکند در آیندهای نه چندان دور انگیزهی نیروها از بین خواهد رفت و خب با این اوضاع شما فکر کنید بازدهی کاری چه خواهد شد؟
همین اول مطلب باید بگوییم کاریزماتیک با داشتن فن بیان خوب و تیپ و ظاهر و حرفهای جذاب به وجود نمیآید. کاریزماتیک میتواند در چندین بُعد باشد و یک مدیر چند بعد را پر کند و یکی، دو بُعد را کامل انجام ندهد. خیلی از مدیران دیکتاتور هم ممکن است ویژگیهای ظاهری را داشته باشند و فکر کنند کاریزماتیک هستند. در تعریف این ویژگی ویکیپدیا میگوید کاریزما یعنی جذابیت غیرعادی و دارا بودن صفتهای ویژه، ممتاز و منحصربهفردی که مورد پسند و ستایش تعداد زیادی از انسانهای دیگر باشد.
حالا در مورد بحث ما این جذابیت همان جذبهی فردی مدیر با اثرگذاری جمعی است. مدیر در این روش از نظرات و دیدگاه نیروهای خود استفاده میکند و در برنامههای کاری از آنها بهره میگیرد. ایجاد یک رابطهی دوستانه برایش مهم است تا به این ترتیب به کارکنان انرژی مثبتی القا کند تا نیروها راحتتر بتوانند خلاقیت و استعداد خود را بروز بدهند. در این حالت مدیر در هنگام بحران میتواند بهترین واکنشها از جمله وفاداری را از نیرو بگیرد و نیروها کاملاً به او اعتماد داشته باشند. نکته مهم این است که کاریزما بودن راحت نیست. یعنی آدمها قطعاً در بحث مدیریت به شکل اکتسابی، کاریزما را یاد میگیرند. شخص مدیر در این زمینه باید روی تواناییهای فردی خود کار کند، کتاب بخواند و حتی از تجربهی افراد کاربلد استفاده کند.
یک مدیر با ایجاد کاریزما در درجهی اول باعث فرمانبرداری نیروها میشود، البته این فرمانبرداری از جنس ترس نیست و بیشتر از روی مسئولیت پذیری و احترام برمیآید. همانطور که گفتیم موقع بحران عملکرد نیروهای یک مدیر کاریزماتیک بهتر خواهد بود، یعنی برای انجام فعالیت کاری هیچ نیازی به اعمال زور یا دادن پاداش وجود ندارد. در کل کارکنان با علاقهی بیشتر و انرژی بالاتری کار خود را انجام میدهند و خب اگر این روال واقعاً در یک سازمان و کسبوکار وجود داشته باشد، بدون تردید بازدهی درون سازمانی و برون سازمانی هم حالت صعودی خواهد داشت.
به جرئت میتوان گفت مدیرانی هستند که دیکتاتور کاریزماتیک باشند. برای مثال به مدیرانی فکر کنید که رفتار کنترلگری سفت و سختی دارند اما بعد از اعمال رفتار به سراغ نیروها میروند و طلب بخشش میکنند. این مدیران اغلب به دیکتاتور بودن خود واقف هستند و در کنار آن نمیخواهند نیروها را از خود دور کنند.
کلام آخر این است که مدیران کاریزماتیک تکراری نمیشوند، یعنی چه؟ یعنی همیشه برگی برای رو کردن دارند، مسیر را هموار میکنند و با ایجاد بستر مناسب به دنبال حداقل فشارها در کار هستند. این مدیران از ابزار و تکنولوژی در پیشبرد کسبوکارشان استفاده میکنند و به نیروها در جهت بهرهبری از این ابزار اعتماد دارند. در مقابل مدیر دیکتاتور شاید یک جاهایی با وارد کردن تجربیات خود آن هم با کلام محکم و یک سویه کارها را پیش ببرد اما نقطهی امنی برای همهی نیروها ایجاد نمیکند و استرس و بیزاری جای آن را میگیرد.